گاهی اوقات جزو اقلیت بودن حس جالبی به آدم میدهد.
میتوانم بگویم به طور کلی جزئی از یک اقلیت بودن، مادامی که باعث آزار و اذیت انسان نشود، یک جور حس خوشایند خاص بودن به فرد میدهد.
به گزارش ایسنا، منطقه مرکزی، بیست و دوم مرداد روز جهانی چپ دست هاست. اقلیتی که مطابق آمار هفت الی 10 درصد جمعیت هفت میلیاردی انسانها را در برمیگیرند.
من چپ دست هستم. پدر و مادر و هر چهار پدربزرگ و مادربزرگم راست دست بودند، اما من و برادرم چپ دست شدیم و خیلی غیرمنتظره شدیم جزو اقلیت.
در طول دوران مدرسه برای من پیش آمد که در یک کلاس چهل نفره تنها دانشآموز چپ دست باشم. البته مورد هم داشتیم که در کلاسی 30 نفره چهار نفر چپ دست بودیم، مسلما چپ دست بودن فرد را از همان ابتدای تحصیل با مسائل خاصی روبرو میکند، اولین مسئلهای که یک چپ دست در مدرسه با آن روبرو میشود، نوشتن است.
طبیعتا یک دانشاموز چپ دست وقتی پشت نیمکت مینشیند باید برای نوشتن تا حد لازم بالا تنه خود را بچرخاند. البته اگر دانشآموز روی صندلی نشسته باشد، مسئله با صندلی چپ دست ها حل میشود. (هرچند در بیشتر از نود درصد مواقع من به صندلی چپ دست ها دسترسی نداشتم). ولی در مورد نیمکت، امتیازی وجود ندارد که آنرا مناسب افراد چپ دست کند. میز و نیمکت اساسا برای راست دستها ساخته شده اند، نه تنها نیمکت بلکه خیلی چیزها مخصوص راست دستها ساخته شدهاند در واقع این جهان برای راست دستها طراحی شده است. از قیچی آشپزخانه و دستگیره در تا زیپ شلوار، ساعت و وسایل حمل و نقل عمومی.
البته دوستی داشتم که میگفت شما چپ دستها خیلی شیک مینویسید! گفتم یعنی چی؟ گفت تمدارهای چپ دست را نگاه کن هنگام امضا کردن چه ژست شیکی دارند، ساعت روی مچشان به چشم میآید. شما چپ دستها باید خیلی به ساعتی که میبندید اهمیت دهید چون توی چشم است!
میگویند آشپزخانه برای چپ دستها مکانی اعصاب خردکن است و آشپرخانه خانمهای چپ دست باید متحمل تغییراتی شود تا مناسب استفاده چپ دستها شود. با اینکه پسر هستم ولی تجربه زندگی دانشجویی در شهر غریب تا حدودی مرا با کار آشپرخانه آشنا کرد. خوشبختانه توانستم مشکلم با قیچی را حل کنم اما باید اعتراف کنم که هنگام ظرف شستن همیشه با سینک مشکل داشتم.
امروز شاید من با لوازم آشپزخانه مشکل داشته باشم (که البته وسایل ویژه افراد چپ دست هم ساخته شده و میشود) اما گویا در ایام گذشته مشکلات چپ دست بودن خیلی بیشتر از این حرفها بوده. گلایههای ما چپ دستها امروزه بیشتر جنبه طنز دارد ولی در گذشته چپ دستها کلا در جامعه پذیرفته نمیشدند.
منظورم قرنهای گذشته نیست، تا همین 30 سال پیش هم گویا بچههای چپ دست را در مدرسه کتک میزدند تا با دست راست بنویسند. پسرخاله ام نمونه این ماجراست. او نیز مانند من و برادرم به صورتی غیرمنتظره چپ دست به دنیا آمد. متولد 54 است و گویا در کلاس اول معلمان و ایضا خانواده خیلی به او فشار می آوردند که با دست راست بنویسد، البته نهایتا موفق نشدند و پسرخاله بنده چپ دست باقی ماند.
آموزههای خرافی مدرسههای قدیمی را نمی شود از یاد برد. تعصبات بیجایی که در تاریخ کم نیستند. خوشبختانه مشکل تعصب در مورد چپ دستها حل شده ولی تعصبات در زمینههای دیگر اجتماعی همچنان پابرجا هستند و امید است دیگر تعصبات نیز که باعث کتک زدن چپ دستها می شدند، برطرف شوند.
روز جهانی چپ دستها میتواند روز جهانی مبارزه با تعصب و دُگم اندیشی هم باشد. مصائبی که چپ دستها کشیدند و تعصباتی که در حق ایشان اعمال شد امروزه به نظر ما ددمنشانه و احمقانه به نظر میرسد. در صورتی که در زمان خودش از نظر میرزای مکتب خانه یا معلم مدرسه کاملا منطقی و ضروری بوده که بچه چپ دست را کتک بزنند. داستان کتک زدن چپ دستها نشان میدهد تعصب حتی اگر منطقی و ضروری هم به نظر برسد باز هم تعصب است و بهتر است همیشه روحیه تساهل را در امور اجتماعی زنده نگه داریم.
تمام افراد یک جامعه بشری در طول زندگی خود با موضوعات مختلفی سر و کار دارند. در مواجهه با این مسائل، طبیعتا همه ما بالاخره یک جایی عضو اقلیت هستیم و یک جاهایی عضو اکثریت، در مواردی تعداد افراد مشابه ما کمتر است و در مواردی بیشتر. یک طرز تفکر این است که در جامعه باید اقلیتها به نفع اکثریتها کنار بکشند تا جامعه یکدست باشد به این شکل شاید همه مردم در مواردی متضرر شوند ولی نهایتا تمام مردم جامعه سود میکنند.
اما تفکر دیگری نیز وجود دارد که بر حفظ اقلیتها تاکید میکند. این تفکر بر این پایه است که اثر روانی غم بسیار پایدارتر از شادی است. پس اگر بخواهیم اقلیتها را به نفع اکثریتها کنار بزنیم، نمیتوانیم انتظار شادی جامعه را داشته باشیم. تصور کنید 10 موضوع پیش روی شماست و شما در یک مورد جزو اقلیت هستید و در 9 مورد جزو اکثریت. در تفکر اول شما باید در آن یک موردی که جزو اقلیت هستید، کنار بروید تا در 9 مورد دیگر هم که جزو اکثریت هستید اقلیتها کنار بروند و شما سود کنید. ولی تفکر دوم معتقد است که غم ناشی از آن یک مورد بر شادی 9 مورد دیگر غلبه می کند، پس اگر خوشبختی جامعه بشری را میخواهیم باید اقلیتها را حفظ کنیم نه حذف.
داستان چپ دستها نمونه خوبی از ضرورت حفظ اقلیتهاست. آنها دیر زمانی در مکتبخانهها و مدارس کتک خوردند چون جزو اقلیت بودند، ولی بالاخره پذیرفته شدند. وقتی شخصی همرنگ جماعت نیست، نیازی به حذف او و یکدست کردن جامعه وجود ندارد. زیرا جامعه بیش از آنکه نیازمند یکدستی و یک رنگی باشد انتخاب رشته نهم، نیازمند درک متقابل افراد است. هیچ جامعهای هرگز یکرنگ نخواهد شد و هرگونه اقدامی در این راستا تنها منجر به گسترش اعمال تعصب آمیز و آزار و اذیت گروههای اقلیت در جامعه میشود. پذیرش افراد چپ دست در اجتماع، حقیقتا نمونه عالی درک افراد متفاوت و ادغام آنها در جامعه به جای ت حذف گروههای متفاوت با اکثریت است.
درباره این سایت